کد مطلب:225268 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:243

بیان جهت حرکت مأمون از شهر مرو به جانب خراسان و عراق
طبری و ابن اثیر و مفید و پاره ای مورخین و محدثین نوشته اند كه چنین مذكور داشته اند كه حضرت ابی الحسن الرضا علی بن موسی بن جعفر بن محمد العلوی علیهم السلام مأمون را خبر داد به این كه از آن هنگام كه برادرش محمد امین به قتل رسیده است مردمان دچار فتنه و قتال شده اند و به این كه فضل بن سهل این اخبار را از مأمون پوشیده می گرداند و اهل بیت مأمون و مردمان بر وی به بعضی چیزها دشمن و كینه ور شده اند و همی گویند مأمون جن زده و دیوانه شده و ایشان به همین سبب و دیدار این احوال باعم مأمون ابراهیم بن مهدی به خلافت بیعت كردند مأمون عرض كرد مردم بغداد با ابراهیم به خلافت بیعت نكرده اند بلكه او را امیر خود ساخته اند تا در نظم امور ایشان قیام نماید و فضل بن سهل بدین گونه این خبر را به مأمون عرضه داده است.

امام رضا (ع) بدو باز نمود كه فضل با مأمون به دروغ سخن كرده است و خیانت نموده است و اینك آیات جنگ و حرب در میان ابراهیم و حسن بن سهل بر پای ایستاده و مردمان به واسطه ی مكانت و منزلت او و برادرش نزد تو و مكانت بیعت تو با من بعد از تو با تو خصومت و عداوت پیدا كرده اند مأمون عرض كرد كدام كس از مردم سپاهی و بزرگان لشگر من بر این امر دانا می باشد فرمود یحیی بن معاذ عبدالعزیز ابن عمران وعده ای از وجوه سپاه می دانند مأمون گفت ایشان را برای من اندر آور تا از آنچه فرمودی از ایشان پرسش كنم.

آن حضرت آن جماعت را به نزد مأمون درآورد و ایشان یحیی بن معاذ عبدالعزیز بن عمران و موسی و علی ابن ابی سعید پسر خاله ی فضل و خلف مصری بودند مأمون از آن خبر از ایشان بپرسید ایشان از افشای آن خبر امتناع ورزیدند مگر این كه برای ایشان امانی از طرف فضل بن سهل قرار بدهد كه متعرض ایشان نگردد و آزاری در سزای افشای اخبار نرساند مأمون از بهر ایشان ضمانت كرد و



[ صفحه 91]



برای جملگی بنوشت و هر یك را ضمانت نامه به خط خود بسپرد

این وقت با وی خبر دادند كه مردمان دچار فتنه و آشوب هستند و برای او این مطلب را روشن ساختند و از غضب و خشم اهل بیت مأمون و موالی مأمون و سرهنگان او در بسیاری چیزها و به آن تمویه و اشتباه كاری فضل بن سهل در خدمت او در كار هرثمة و اینكه هرثمة از بهر آن به خدمت مأمون بیامد تا او را به دولتخواهی نصیحت آورد و بدو از كارهای فضل و برادرش مكشوف سازد كه با او به پای آورده اند و اگر مأمون تدارك امر او را نكند خلافت از دست وی بیرون می آید.

و فضل چون اندیشه ی او را می دانست آن فساد را در كار بنمود و پوشیده كسی را بفرستاد تا هرثمة را در زندان بكشت و حال این كه هرثمة جز دولتخواهی مأمون خیالی نداشت و هم چنین طاهر بن الحسین را كه در راه خدمت و جان فشانی آن گونه امتحان داد و در طاعت مأمون دچار بلیات و مشقات گشت و بسیاری جاها را مفتوح ساخت تا مركب خلافت را در زیر پای مأمون رام و رهسپار گردانید و رشته ی امور را به دست او بداد از تمام مراتب و مناصب خود بیرون شد و به میل خاطر این دو برادر در یك گوشه ی زمین رقه منزوی افتاد و در پرداخت اموال و تعبیه ی رجال چندان در كار او امساك رفت تا امر او چنان سست و ضعیف گردید كه سپاهش از گرسنگی و سست حالی او بر وی بشوریدند و حال این كه اگر طاهر بن حسین از جانب تو در بغداد خلافت داشت ملك را ضبط و حفظ می نمود و بدان گونه كه مردمان بر حسن بن سهل جرأت و جسارت ورزیدند بر وی نتوانستند همانا دنیا از اقطارش درهم افتاده و بر هم شكافته و طاهر بن حسین در این چند سال از ابتدای قتل محمد امین در رقه فراموش شده است و در تمام این حروب حالیه از وی استعانتی نمی جویند و حال این كه از كسانی كه از وی پست تر هستند بسیاری نصرت و یاری می خواهند.

و چون این سخنان بگذاشتند از مأمون خواستار شدند كه به سوی بغداد بیرون شود چه بنی هاشم و موالی و سرهنگان و لشكریان اگر این شأن و عزت و مقام و شوكت تو را بنگرند ساكت شوند و به طاعت تو از صمیم قلب اندر آیند چون این خبر در خدمت



[ صفحه 92]



مأمون محقق شد فرمان داد تا به جانب بغداد كوچ نمایند و فضل بن سهل چون بشنید به پاره ای آن مسائل مطلع شد و به آزار و اذیت آن چند تن برآمد و پاره ای را به ضرب تازیانه بیازرد و بعضی را به زندان درافكند و ریش بعضی را بتراشید و علی بن موسی الرضا علیهماالسلام دیگر باره در امر ایشان با مأمون باز شد و او را به آنچه در حق آن جماعت ضمانت كرده بود بیاگاهانید مأمون در حضرتش مكشوف داشت كه در موقع خود تلافی می شود و آماده ی كوچیدن از مرو گشت.

در بعضی كتب نوشته اند چون فضل بن سهل با جماعت برامكه پیوستگی داشت و برمكیان با آل رسول خدای خصومت داشتند فضل نیز دشمنی می ورزید و در آن هنگام كه مردم بغداد ابراهیم بن مهدی را به خلیفتی برداشتند و حسن بن سهل برادر فضل كه در آن صفحات فرمان گذار بود با ابراهیم مكرر جنگ نمود و شكست یافت و این اخبار از گوشه و كنار گوشزد مأمون همی گشت و چون مأمون از فضل بپرسیدی به رعایت حال برادرش حسن تا مبادا لغزش در كار حكومتش روی دهد، درون اخبار از مأمون می پوشید و می گفت ابراهیم را به امارت برداشته اند نه به خلافت و تدارك مهمش آسان كاری است. و فضل و برادرش چنان در امور مملكت استیلا یافته بودند كه از خلافت مگر نامی مأمون را بهره نبود و چنان مردمان را در چنگال بیم و اطاعت درآورده بودند كه اگر امری صادر می نمودند بر امر مأمون مقدم بود و اطاعت فضل را بر اطاعت مأمون ترجیح می دادند.

و ضعف و انكار مأمون روز تا روز قوت می فزود تا گاهی كه به وجود مبارك ولی الله مطلق امام رضا سلام الله علیه نیرو همی گرفت و در برابر این دو برادر اظهار حیاتی همی نمود و ایشان از این حیث با آن حضرت در خصومت بر زیادت شدند و چون مأمون در انجام امری به شور و تصویب آن حضرت اقدامی می نمود از كمال خبث و حسد و عداوت در آن تصویب تصدیق نمی كردند و به علاوه می گفتند خصومت



[ صفحه 93]



مردمان و خویشاوندان و رؤسای لشگر تو با تو به جمله برای این است كه خلافت را از خاندان بنی عباس بیرون كردی و به آل ابی طالب بازآوردی و علی بن موسی را والی عهد خلافت ساختی و به این سبب بر تو انكار عظیم دارند.

و حضرت امام رضا (ع) برای حفظ رعایت اسلام و مسلمانان و برنخاستن فتنه عظیم و طغیان دشمنان دین و هرج و مرج ولایات اسلامیه و به باد نرفتن خود و مال و ناموسان مردمان و آن مصالحی كه خود می دانست حقیقت امر را نزد مأمون بازنمود و معلوم ساخت كه فضل بن سهل به رعایت مصلحت برادرش در تمام این مدت در كتمان این امور سعی كرده است و وقایع آن سامان را براستی معروض نگردانیده است و چون فضل بن سهل از كمال استیلا و اقتدار و احاطه كه به دست آورده چنان ابواب عرایض مردمان را به خدمت مأمون مسدود و اعیان دولت را از بیم سطوت خود بیچاره ساخته بود كه هیچ كس را آن زهره نبود كه بیرون از میل فضل سخنی به عرض برساند.

و در آن ایام در تمام حروبی كه در میان سپاه ابراهیم و حسن بن سهل روی داده بود غلبه با سپاه ابراهیم بود و نیز به واسطه ی خروج شخص خارجی در حوالی بغداد و قتل او به دست مردم ابراهیم كار خلافت ابراهیم بزرگ شد و خلایق دل به اطاعتش بربستند و این اخبار به خراسان می رسید اما فضل از مأمون می پوشانید تا امام رضا سلام الله علیه روزی با مأمون خلوت كرده تمام این وقایع را از بدایت امر تا آن ساعت مشروحا بیان فرمود مأمون عرض كرد فضل با من چنین همی گفت كه ابراهیم به اتفاق حسن بن سهل در كار امارت دخالت نموده.

فرمود فضل با تو دروغ گفته و خیانت كرده است الی آخر الحكایة و چون فضل بدانست كه مأمون آهنگ حركت از مرو نموده است و خصومت ابن عمران و ابویونس و جلودی را كه تن به قبول ولایت ندادند و به زندان شدند با آن حضرت می دانست با مأمون گفت از این اشخاص كه قدیمی چاكر و صمیمی دولتخواه پدر تو هستند سؤال نمای و مأمون هر سه را از زندان بخواند و چنان كه مسطور شد همه



[ صفحه 94]



به قتل رسیدند.

شیخ مفید در كتاب ارشاد می فرماید از جمله اسباب برگشتن مأمون از حضرت امام رضا علیه السلام این بود كه آن حضرت نزد مأمون از حسن و فضل پسران سهل مذمت می نمود و هر گاه نامی از ایشان در میان می آمد معایب و بدیهای آن دو ناپاك را برای مأمون تذكره می فرمود و مأمون را از گوش سپردن به عرایض ایشان نهی می فرمود و فضل و حسن این معنی را بدانستند كه آن حضرت را با ایشان توجهی نیست لا جرم نزد مأمون از آن حضرت سعایت همی كردند و به فساد و فتنه پرداختند و از كمال و بی شرمی می گفتند این رأی مقرون به صواب نیست و چیزی چند به زبان می راندند كه موجب دور ساختن آن حضرت را از مأمون و باعث خوف مأمون از حمله آوردن مردم به سر وی بود تا گاهی كه مأمون را عازم قتل آن حضرت گردانیدند.

اما علامه ی مجلسی اعلی الله درجاته در بحارالانوار می فرماید شیخ مفید رضی الله عنه مطلبی را ذكر نموده است كه عقل من پذیرفتار نمی شود و شاید توهمی كرده باشد چه می گوید امام رضا علیه السلام همیشه دو پسر سهل یعنی فضل و حسن عیب می شمرد و نام ایشان را به قباحت یاد می فرمود و غیر از آن چنان كه مسطور گردید و حال این كه مشغله ی آن حضرت در كلیه امور دینیه و كار آخرتی و اشتغال خاطر مباركش به خدای تعالی از اشتغال به امثال این امور برتر و جلیل تر است و بنابر رأی مفید آن دولت مذكوره از حیثیت بنیانش فاسد و بر غیر قاعده ی مرضیه است پس در این صورت اهتمام امام انام و ولی ایزد علام علیه السلام در وقیعه در حق آن دو برادر و ذكر دروغ و خیانت و معایب ایشان را نزد مأمون تا بجائی كه ایشان را اغراء و تحریض فرماید كه رأی خلیفه را در حق آن حضرت بگردانند فیه ما فیه یعنی بعضی سخنان و تأملات در آن پیدا می شود.

راقم حروف گوید افعال امام علیه السلام و حكمتهائی كه در آن مندرج است به جمله بر مردم مكشوف نیست مگر نه آن است كه همان عرض فضایل و معجزات و



[ صفحه 95]



باز نمودن عدم علم و بصیرت تامه ی خلفا در امور انام و بزرگترین اسباب دشمنی و كینه ی ایشان است حتی نصایح به آنها مؤید استحكام بغض و عداوت آنها و منجر به شهادت امام است مگر نه آن بود كه امیرالمؤمنین علیه السلام در اشاراتی كه در اغلب امور به خلفای عصر می فرمود و از بركت آن اشارت فتوحات می نمودند و قوت و شوكت ایشان زیاد می شد غلبه ی آنها و فزونی اطاعت مخلوق اسباب مزید ظهور و بروز و استیلای ایشان بر خود آن حضرت می گردید و معذلك آن حضرت به ملاحظه ی قوت دین و ازدیاد شوكت اسلام دریغ نمی فرمود بلكه انزوای خود را نیز در آن عصر برای همان مقصد لازم می شمرد و اگر جز این بود و حكمتهائی كه خود می دانست دلیل نبودی گوشه گیری را با آن مراتب عالیه و شجاعت دلیل چه بود پس باید بدانیم كه «كار پاكان را قیاس از خود نگیر» یم. علی بن عیسی اربلی نیز در كشف الغمه همان رأی مجلسی اعلی الله مقامهما را مذكور نموده است.